مسکن و شهرسازی

اخبار و سیاستهای ساخت و سازهای شهری ایران و جهان

تهران؛ نوزاد بزرگ سري كه هيولا شد

چيزي بيش از نيم قرن نيست كه تهران از يك پايتخت آرام و خوش آب و هواي ييلاقي تبديل به موجود ‌عجيب الخلقه اي شده است كه هر متخصص امور شهري و هر متولي امور را به كابوسي بدون بيداري فرو ‌مي برد.‌ گذشت سال ها و معضلات ديرپاي اقتصادي - اجتماعي ما در قبل و بعد از انقلاب از تهران نه يك كلانشهر، ‌بلكه موجود بزرگ‌سري ساخته است كه سنگيني سرش توان حيات مطلوب و سالم اقتصادي - اجتماعي را از ‌او ربوده و نزديك است كه حيات را از وي بستاند.حال اين اتفاق مي تواند يك زلزله طبيعي باشد و يا يك ‌فاجعه اجتماعي چون از هم گسيختگي روز افزون نظم اجتماعي .‌در دهه چهل ، شاه با طرح اصلاحات ارضـي جهـت مبـارزه بـا نهـاد بـزرگ مـالكـي در روستاهاي ايران، زمين ‌را بين كشاورزان تقسيم كرد. اما به دليل شكل نگرفتن كشاورزي مكانيزه و سود آور، مالكان خرده پا دوباره ‌زمين ها را به بزرگ مالك فروختند و جهت كاردربخش مسكن و صنايع مونتاژ راهي تهران شدند و اين ‌تقريبا اولين استارت جدي تهران براي تبديل شدن به يك كلانشهر بود؛ با اين توجه كه بزرگ مالكي هم از ‌بين نرفت.‌اين روزها حرف و حديث خلوت شدن شهر تهران زياد به گوش مي رسد اما چنان كه طبيعت هر برنامه ريزي ‌شهري در كشور ماست اين طرح نيز از پيش با سياسي شدن خود ،نشانگر آينده اميدوار كننده اي نيست.‌اين حقيقت ديگر توسط مخالفان سال‌هاي قبل هم پذيرفته شده است كه ظرفيت تهران تكميل است و ديگر ‌طرح‌هايي مقطعي مثل ايجاد شبكه هاي بزرگراهي جديد و توسعه مترو جواب نمي‌دهد، چرا كه مشكل تهران ‌تنها حمل و نقل نيست .‌در حقيقت تهران با تراكم جمعيتي مواجه است كه در آن مناسبات گاه متناقض مردم چنان در هم پيچيده است ‌كه خود به يك خرده فرهنگ انحرافي تبديل شده است .عبوس بودن مردم ، فرهنگ رانندگي به شـدت بي ‌قانون حتي توسط كساني كه سعي مي كنند قانون را رعايت كنند،وجود هشدار دهنده خـشــونــت، بــي‌ادبــي ‌ورفـتـارهـاي كـامـلا نـاپسنـد اجتماعي ، فرهنگ همسايه آزاري به جا ي فرهنگ آپارتمان نشيني وآمار بالاي جرم ‌وجنايت تهران را به جايي رسانده است كه اكنون هر مسئولي را فارغ از گرايشات سياسي ، متوجه انتقال ‌جمعيت كرده است، اما مشكل اساسي از آن جا آغاز مي شود كه وقتي به طرحي انگ سياسي بودن مي خورد لاجرم اجرايش يك ‌طرح كوتاه مدت مي شود با كارشكني و عدم هماهنگي مسئولا‌ني كه سلايق سياسي متفاوتي دارند و راه به ‌جايي نمي برد ؛ نمونه اين موضوع را در اختلاف دولت و شهرداري بر سر توسعه مترو و جايگزيني مونو ‌ريل شاهد بوده ايم.‌ داستان خلوت كردن تهران هم (با آنكه ضرورتي اجتناب ناپذير است) هنگامي آغاز شد كه زمزمه بروز ‌زلزله بالاي 7 ريشتر و انتقال دانشگاه‌ها، انگ سياسي خورد و متاسفانه مسئولا‌ن دولتي نيز تلاشي براي غير ‌سياسي بودن طرح ارائه ندادند و پيشروانه ترين طرحي كه مطرح شد طرح واگذاري زمين ارزان قيمت و ‌تسهيلات كم بهره مسكن براي كارمنداني بود كه تصميم بگيرند از تهران بروند.‌اما آيا مشكل مهاجران به تهران تنها سقف بالاي سر است و اصولا آيا جمعيتي كه بي دستور العمل بيش از ‌چهل سال است دروازه‌هاي تهران را از پاشنه در كرده اند با يك دستورالعمل به زادگاه خود كه احيانا ديگر ‌هيچ تعلق اجتماعي به آن ندارند بر مي گردند‌؟‌ در حقيقت بايد عنوان كرد خلوت كردن تهران از جمعيت با مهاجرت معكوس پديده‌اي است كه در خوش بينانه ‌ترين حالت يـــك دهـــه طــول خــواهــد كـشـيــد ؛ دهــه اي كــه بايد در آن كارهاي بزرگي در شهرهاي كوچك و بزرگ ‌هدف، صورت گيرد . فعاليت هايي مثل تمركز زدايي اقتصادي در دو بخش توليد و خـدمـات، تمركز زدايي ‌فـرهـنـگـي بـا ايـجاد مراكز فرهنگي تفريحي مثل سينماها و مراكز بزرگ خريد وتفريح ،تمركز زدايي بهداشتي ‌وپزشكي، تمركز زدايي در بخش آموزش دانشگاهي و بالاخره تجديد نظر در سياست‌هاي تقسيم سربازدر كشور ‌وسهميه بندي هاي آموزشي و اداري. ‌ به نظر مي‌رسد در چنين شرايطي كه احتمالا مهاجرت معكوس لا اقل در كوتاه مدت نمي تواند تهران را ‌خلوت كند بايد نمونه مالزي در ايجاد پـايـتـخـت دوم را پـذيـرفـت. شـهـر <پوتراجايا> كه دولتمردان مالزي در اوايل دهه هشتاد براي تبديل نشدن كوالامپور به يك هيولا مثل ‌تهران بنا كردند، نمونه خوبي است.







متن امنیتی


گزارش تخلف
بعدی